آه

ساخت وبلاگ
سلامبی‌بی آغا، تنها مادربزرگِ دنیایی من بود. مادرِمادرم. مثل اغلب مادربزرگها وقتی پیشش بودی همه چیز می‌آورد تا بخورم! سالهای آخر، همراه خان‌دایی ضیاء زندگی می‌کرد (حکایتی شده بود این بخوربخور او و کلافگیِ منِ نُنُـرِ بچه سال که توسط یکی از زنان وراج فامیل، نُقلِ مجلس! شده بود... یادش گرامی) اگر بی‌بی آغا نبود، گرامی مادر به دنیا نمی‌آمد و من نیز هم. روحش شاد و قرین رحمت واسعه الهی. و اینک بانو خدیجه'>خدیجه و من... سالهاست یکی از دعاهای گرامی‌مادر، در حق من اینست که: خدا ثروت و عزت خدیجه را نصیبت کند. من بانو خدیجه را دوست می‌دارم. معصوم نیست ولی عشق اول و آخرِ معصوم عالم است. در عصری که ثروت، قدرت می‌آورد و جوازِ انجامِ هر عملی! (مانند همین عصر خودمان) ایشان ملقب به طاهره بود. جوان بود و دیندار مدیر بود و فروتن تاجر بود و طاهره ثروتمند بود و بخشنده و در انتها عاشق شد و وفادار (نام داد. مال داد. جان داد) من بانوخدیجه را دوست می‌دارم. اگر حسرتِ زندگیِ زنی را داشته باشم، فقط حسرت زندگی ایشان است. همه چیز تمام... شاید به ظاهر در مراسم خَتمش، یک ظرف خرما نبود تا بچرخانند. بانویی که تاجرِ بزرگِ حجاز بود و خرمای خاورمیانه را تامین می‌کرد. ولی خوب زندگی کرد (نیمی در رفاه... نیمی در سختی). با عزت بود و با عزت رفت. دیگران! هرچه می‌خواهند بگویند آبرودار اوست. تنها مادرِ جلیل القدر و ارجمند همه ما.  این دستِ نیاز ما و این هم دستان مهربان تو،  یا امّ المؤمنین، خدیجه کبری، دست ما را هم بگیر... پ ن : + و خدیجه الکبری سلام علیها +  توانگری ۰۱/۰۱/۲۳ ۰ ۰ همطاف یلنیـــز آه...
ما را در سایت آه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3fazeinalia بازدید : 156 تاريخ : سه شنبه 31 خرداد 1401 ساعت: 12:48

سلام شنیده‌اید می‌گویند داخلش خودش را سوزانده بیرونش مردم را؟ (داخل خودم رو کشته بیرونم مردم رو) عبارتی که در روانشناسی حاضر! به آن می‌گویند "سندروم اردک" از قرن‌ها قبل در فرهنگ ما مثل بوده.   حالا چرا اردک؟ خُب اردک وقت شنا روی آب، با آن آرامشی که دارد و سربلند جلو می‌رود و سرخوش می‌چرخد. جذاب و خواستنی است  و ما هم غرقِ لذتِ تماشایش می‌شویم.  غافل از اینکه این اردک آرامِ روی آب، از زیر دارد تقلا می‌کند و تمام قدرت پاهایش را به کار می‌گیرد تا بتواند حرکت کند و روی آب بماند. چیزی که ما می‌بینیم فقط  اردک جذاب است بویژه آن تصاویری از شنای خانوادگی اردکِ مادر و ردیفی از جوجه اردکهای زیبا و خواستنی.   اصطلاح "سندروم اردک" توسط پژوهشگران دانشگاه استنفورد پس از بررسی پست‌های مجازی چند دانشجو که خودکشی کرده بودند ابداع شد.  بیراه نگفته‌اند که عقل مردم به چشم‌شان است. چون چیزی را باور می‌کنند که می‌بینند و هرگز از پشت پرده وقایع مطلع نمی‌شوند (یا خودشان تمایلی برای دانستن آن ندارند.)  تا جایی که پنهان‌کاری، برای حفظ آبرو باشد و براساسِ مصلحت! مشکلی نیست و اتفاقاً بیان نکردن دردها و صبر بر نداری‌ها،  عزت نفس آدمی را هم تقویت می‌کند  ولی  وقتی برای پوشاندن رنجی که با آن دست به گریبان هستی به تضادها رو می‌آوری آن‌وقت دیگر اوضاع فرق می‌کند و عزت نفس اسمش می‌شود سندروم اردک. تضاد یعنی: می‌خواهی وانمود کنی خوشبختی ولی نیستی. در حسرت یک سفر لاکچری هستی ولی همه سفرهای یک‌روزه به روستای اطراف شهر را هم طوری اطلاع‌رسانی می‌کنی که انگار به یک تور گردشگری رفته‌ای. از کسی متنفری ولی لبخند می‌زنی و وانمود می‌کنی اوضاع تحت کنترل است.   آه...
ما را در سایت آه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3fazeinalia بازدید : 177 تاريخ : سه شنبه 31 خرداد 1401 ساعت: 12:48

سلام یک سری کارها هست که من هیچ وقت انجام نمیدم! مثلا من هیچ وقت نمیپرم هوا و عکس بگیرم! به نظرم کار مسخره ایست که به جای لبخندِ ملیح زدن و  ژست گرفتن، بین زمین و هوا معلق باشم و بخوام به دیگران بقبولونم که من اینقدر آدم خوشحال و باحالی هستم که میتونم تا ارتفاع یک متر بر جاذبه زمین غلبه کنم و تازه اون رو به ثبت هم برسونم!  و یا مثلا من هیچ وقت نمیرم خدا تومن، پول بی زبون رو بدم و کیف بِرَند بخرم. هر چقدر هم که پولدار بشم مطمئنم که هیچ وقت اینکار رو نخواهم کرد. برای من ارزش یک کیف در حد یک کیف و حالا طرح و رنگ و جنسش است و نه بیشتر. نه در حد اسم سازنده اش و نه در تعداد چشمهایی که قراره به سمت من بکشاند و نگاه تحسین آمیز یا حسرت زده تحویلم دهد! من می‌دانم که هیچ وقت برای اثبات خودم به دیگران پول به جیب شنل و هرمس و لویی ویتون نخواهم ریخت و راستش کسایی که این کار رو می‌کنند هم، احمق می‌دانم. (کفش حسابش فرق دارد، بعضی کفشها ارزش پول گزاف رو دارند، حالا نه خدا تومن! ولی همون قدری که به من راحتی و راه رفتن بی دردسر عطا کنند) خیلی کارهای دیگر نیز هستند که من هیچ وقت انجام نمیدم، تغییر رنگ موی سر و ابرو یا تغییر فرم ناخن و بزرگ و کوچک کردن اعضای صورت و...  (آرایشگاه رفتن برای من در حد مرتب شدن ابروها یا کوتاهی مو است) و نکته مهم: من خیلی کم برای خودم زندگی کردم. بلی، گویا من دوست دارم برای دیگران زندگی کنم و این خصلت خیلی بدیست. مثلا من هیچ وقت برای دل خودم آرایش نمی‌کنم، اگر قرار باشه تمام روز رو خونه باشم، حتی کرم ضد آفتاب صبحم رو هم زورم میاد بزنم. یا آشپزی... اگر فقط خودم تنها باشم ترجیح میدم غذای همیشگی رو بخورم (تا چندسال پیش! غذای آه...
ما را در سایت آه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3fazeinalia بازدید : 158 تاريخ : سه شنبه 31 خرداد 1401 ساعت: 12:48